از ظهور تا سقوط تمدن بابل

از ظهور تا سقوط تمدن بابل

هر آنچیزی که انسان امروزی بدنبال آن است قبلا در تمدنی بنام تمدن بابل وجود داشت.

در آن زمان دنیا به کام حاکمان و مردمان تمدن بابل بود. غرق در ثروت و لذت بودند تا اینکه به یکباره همگی نفرین شدند و امروز جز خاک مرده، چیزی از آن تمدن باقی نمانده است. اما چرا؟

برای پی بردن به دلیل این موضوع باید کمی به عقب برگردیم و ببینیم چه اتفاقاتی از زمان ظهور تا سقوط این تمدن رخ داده است.

 

تمدن بابل اینگونه آغاز شد

از ظهور تا سقوط تمدن بابل

حدود سه هزار سال قبل از میلاد مسیح (ع) سرزمین پهناوری به نام “کلده” وجود داشت. کلده به دو قسمت تقسیم می شد. یک قسمت “شومیر” و قسمت دیگر “اکد” نام داشت.

این دو همیشه بر سر بدست آوردن حکومت مطلق در جنگ و خونرویزی بودند تا اینکه شخصی به نام حمورابی موفق به انجام این کار می شود و امپراطوری بابل را تاسیس می کند.

حمورابی در زمان خود داری جلال و جبروت زیادی بود تا جایی که می گفت قانون نامه خود را به مانند شریعت موسی (ع) از آسمان گرفته است. (البته قانون نامه حمورابی کوچکترین ارتباطی با دین نداشت)

او با مالیات هایی که از مردم می گرفت برای خود ارتش بزرگی دست و پا کرد و با مابقی مالیات شروع به ساختن کاخ ها و معابدی با شکوهی کرد که تا آن زمان کسی چنان بناهایی ندیده بودند.

حمورابی برای خوشحال کردن کاهنان بابلی معبد بزرگی برای مردوک Marduk و همرسش که هر دو جز خدایان ملی بودند بنا کرد و در کنار آن انبار بزرگی از گندم ساخت تا هر زمان که این دو خدا احساس گشنگی کردند به آنجا بروند و سیر شوند.

قانون برای مردم راحت بود: مالیات بده، هر کاری که دلت می خواهد انجام بده!

به همین خاطر بابل تبدیل بزرگترین مکان برای عیش و عشرت ساکنان آن شد.

 

وقتی بابل بدست بخت النصر افتاد

سالیان سال گذشت تا اینکه شخصی بنام بخت النصر Nebuchadnezzar توانست صاحب جدید بابل شود.

بخت النصر در نطق افتتاحیه خود که آن را تقدیم به بزرگترین خدای بابلی کرد چنین می گوید:

من طلعت زیبای تو را همچون جان شیرین خود دوست دارم! برای اقامت خود در خارج شهر بابل، هیچ نقطه ای را برنگزیده ام… باشد که به زمان تو، ای خدای بخشنده! خانی که ساختم ام، جاودانه بماند تا از رونق و شکوه آن لبریز شوم و در آن به پیری برسم و فرزندانم فراوان شوند و از همه شاهان زمین و از همه مردم جهان و شاهان باج بستانم.

تاریخ تمدن، همان ج ۱ ، ص ۲۶۵

 

بخت النصر، بابل را غرق در زرق و برق کرد و با سرعتی بیشتر از قبل بناهای بلند و با شکوهی ساخت و هر جا که می توانست نام خود را روی این بناها حک کرد.

تا جایی که هر قطعه آجری که از محل بابل قدیم بدست آمده است، این نوشته مفاخره آمیز خوانده می شود:

منم بخت النصر، شاه بابل!

مسافرانی که به بابل می آمدند با دیدن برج عظیم زیگورات که بر بالای کوهی از ساختمان ساخته شده بود، متعجب و حیران می شدند.

برج زیگورات هفته طبقه داشت که نزدیک به ۲۰۰ متر از سطح زمین بلندتر بود. (بلندترین بنای تاریخی)

هر طبقه از برج را به رنگ یک سیاره که مربوط به آن طبقه بود، رنگ آمیزی کرده بودند.

طبقه زحل یا بدبختی بزرگ به رنگ سیاه بود. طبقه دوم، سفید و هم رنگ ژوپیتر (مشتری) و طبقه سوم اختصاص به عطارد داشت و رنگ آن قرمز آجری بود. طبقات بعدی به ترتیب آبی برای ونوس، زرد برای مریخ و خاکستری یا نقره ای برای ماه رنگ آمیزی شده بود.

در بالای برج، ضریحی بود که داخل آن تخت بزرگ تزیین شده ای قرار داشت که هر شب زنی در آن، انتظار مشیت الهی (مردوک) را می کشید.

 

در این ۳ مورد هیچ تمدنی به پای بابل نمی رسد

از ظهور تا سقوط تمدن بابل

تمدن بابل در سه ویژگی، منحصر به فرد بود. طوری که هیچ تمدنی در این سه مورد به پای بابلیان نمی رسد.

  1. تعداد خدایان (حدود ۶۵۰۰۰ خدا داشتند)
  2. پایبند بودن به اوهام و کاهنان معبد
  3. میزان عیش و عشرت در میان مردم،

از آنجایی که قدرت اصلی حکومت در دست کاهنان معابد بود، توانسته بودند قوانین و رسوم دلخواه خود را پیاده سازی کنند.

یکی از عجیب ترین رسومی که در تمدن بابل وجود داشت سنت فحشای مقدس بود که هر مسافری را متعجب می کرد:

هر زنی در طول زندگی خود حداقل یکبار باید خود را به عنوان کالایی برای همخوابگی در ویترین معابد به فروش می گذاشت.

سنت فحشای مقدس اینگونه بود که زنان باید خود را آرایش و تزیین می کردند و در کنار هم بصورت صفی نسبتا طولانی در معبد می نشتند.

مرد هایی که به معبد می آمدند اگر زنی را پسند می کردند با قرار دادن سکه نقره روی دامن آن زن، او را برای یکبار همخوابگی انتخاب می کرند. زنان تا قبل از انتخاب شدن هرگز نمی توانستند از معبد خارج شوند.

این رسمی و سنتی  بود که هر زن باید حداقل یکبار انجام می داد اما در این میان بعضی از زنان بودند که بارها و بارها این کار را برای جمع کردن سکه های نقره بیشتر انجام می دادند. بعدها برای خود میخانه ای (خانه فحشا) می ساختند و مشتریان خود را به آنجا دعوت می کردند.

 

چرا بابل نفرین شد

بابلیان هر کاری که می کردند و هر اتفاقی که می افتاد را به یک خدای مختص به آن موضوع ربط می دادند.

به طور مثال یک خدای برای باروری مزارع کشاورزی، خدای دیگر برای مراقبت از محصولات و خدای دیگر برای خشم و نابودی محصولات! آنان چیزی حدود 65000 خدای متفاوت داشتند.

تقریبا هر خانواده ای در بابل برای خود یک خدای انحصاری داشت اما نمی توانستند بطور مستقیم با خدایشان در ارتباط باشند به همین دلیل باید سراغ کاهنان معبد می رفتند چرا که آنان واسط ارتباطی بین خدایان و مردم بودند.

چیزی که در بابل فراوان بود ماجرا دعانویسی و طلسم بود.

تقریبا هر کسی برای هر کاری که می خواست انجام دهد یک طلسم می گرفت و عده دیگر هم برای اینکه از شر طلسم دیگران در امان باشند، طلسم می گرفتند!

بابلیان اولین کسانی بودند که سنگ بنای طلسم و جادو را در جهان بنا کردند به همین خاطر نفرین شدند

 

خداوند بزرگ و مهربان در آیه102 مبارکه سوره بقره می فرماید:

واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیطینُ عَلی مُلکِ سُلَیمنَ وما کَفَرَ سُلَیمنُ ولکِنَّ الشَّیطینَ کَفَروا یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَی المَلَکَینِ بِبابِلَ هروتَ ومروتَ وما یُعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّی یَقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر…

پیروی کردند سخنانی را که (دیوان و) شیاطین در ملک سلیمان (به افسون و جادوگری) می‌خواندند، و هرگز سلیمان (با به کار بردن سحر به خدا) کافر نگشت و لکن شیاطین کافر شدند که سحر به مردم می‌آموختند. و آنچه را که بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی کردند، در صورتی که آن دو ملک به هیچ کس چیزی نمی‌آموختند مگر آنکه بدو می‌گفتند که کار ما فتنه و امتحان است، مبادا کافر شوی! اما مردم از آن دو ملک چیزی را که ما بین زن و شوهر جدایی افکند می‌آموختند، البته به کسی زیان نمی‌رسانیدند مگر آنکه خدا بخواهد، و چیزی که می‌آموختند به خلق زیان می‌رسانید و سود نمی‌بخشید، و محققا می‌دانستند که هر که چنین کند در عالم آخرت هرگز بهره‌ای نخواهد یافت، و آنان به بهای بدی خود را فروختند، اگر می‌دانستند.

به گفته محدّثان اسلام هنگامی که امام علی (ع) به جنگ صفّین می رفت، در وقت نماز عصر به سرزمین بابل رسید ولی در آنجا نماز نگزارد و گفت:

«إِنَّ حبیبی صلّی اللّه علیه وآله و سلّم نَهانی أَنْ اُصَلِّیَ بِأَرضِ الْمَقبَرةِ و نَهانی أَنْ اُصَلّیَ بِبابِلَ فَإنَّها مَلْعُونَةٌ»

دوستم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرا از اینکه در گورستان نمازگزارم نهی کرد و همچنین از نمازگزاردن در بابل بازداشت زیرا که سرزمینی نفرین شده است.

از جمله قول محدثان امامیه با روایتی از جُوَیْریة بن مسهر را که براساس آن:

امام علی علیه السلام در بازگشت از پیکار با خوارج بابل را سرزمینی نفرین شده نامید، زیرا سه بار در آن عذاب فرود آمده است و نخستین جایی است که در آن ، به بت پرستی پرداخته اند و برای هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری روانیست که در آنجا نمازگزارد

(حرّعاملی ، ج 3، ص 468ـ469)

 

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پیمایش به بالا